same shit, different day

ساخت وبلاگ
امشب سفری ذهنی به دوران جوانی داشتم، و فکر کردم در طی این سالها، شاید چیزهای زیادی در من تغییر کرده باشند، اما صدای فن لپتاپ و تایپ کیبرد در نیمه‌های شب، از رفقای سالیان دورند. طبق معمول یادم نیست آخرین باری که این صفحه را باز کردم و چیزی نوشتم _و با خودم قرار گذاشتم که هر هفته چیزی بنویسم_ کی بوده، و آنقدر از این وبلاگ دور بوده‌ام که حتی یادم نمی‌آید چرا و چطور این اسم و قالب را برایش انتخاب کردم.  اوایل مهر است، اما شهریور و مرداد و حتی تیرماه هنوز برای من تمام نشده؛ شبیه کسی هستم که مراقبِ امتحان می‌خواهد برگه را از دستش بکشد، و او همچنان سعی دارد روی دست مراقب، به نوشتن ادامه دهد، یا هرکسی که وقتش تمام شده اما کارهایش نه، و آمادگی ذهنی رویارویی با این قضیه را ندارد. در حال حاضر باید مشغول نوشتن پایان نامه باشم و نیستم، و انقدر سر انتخاب استاد وسواس به خرج دادم که احتمالا یکی از همان اژدهایان هفت سر نصیبم شود و دیگر چه بگویم؟ هاه! یک اتفاق جذاب دیگر اینکه درپاییز سال 1400، یک گیتار زیبا خریدم و با اینکه هنوز درست حسابی نواختنش را بلد نیستم، اما وجودش یک نور امید در گوشۀ اتاقم است و اجازه دارم هروقت که بخواهم، نوازشش کنم.  برادرم برایم کلیپی فرستاده با عنوان «دستپخت خواهرم»، که یک نفر قاشق غذا را در دهانش می‌گذارد و منفجر می‌شود. در جوابش می‌نویسم این را حتما موقع پخت وعدۀ بعدی لحاظ می‌کنم، و جمله را با یک شکلک خنده می‌بندم، اما حرفم آنقدرها هم شوخی نبود، و ممکن است موقع کشیدن شام فردا، به طور کاملا اتفاقی، ظرف فلفل قرمز توی غذایش خالی شود. اصلا این بچه تا چند وقت پیش آنقدر کوچک بود که حتی حروف اسمم را هم نمی‌توانست درست تلفظ کند، کی بیست و چند ساله و زبان دراز ش same shit, different day...ادامه مطلب
ما را در سایت same shit, different day دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2faella1 بازدید : 18 تاريخ : دوشنبه 17 مهر 1402 ساعت: 13:05

طبق معمول نصفه شب است و نمی‌دانم چطور باید نوشته‌ را شروع کنم؛ این دو چیز شاید از معدود مواردی باشند که هر سال با خودم به سال بعدی می‌برم، و الان هم که چندروز به سال نوی میلادی باقی مانده، تصمیم دارم سال 2021 را هم بی‌نصیب نگذارم. من از سال 2000، منتظر فرارسیدن سال 2020 بودم، و الحق که سال عجیبی بو same shit, different day...ادامه مطلب
ما را در سایت same shit, different day دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2faella1 بازدید : 74 تاريخ : جمعه 2 ارديبهشت 1401 ساعت: 21:54

نمی‌دانم چرا در این نیمه شب اواخر شهریور، از وسط درس به اینجا کشیده شدم، اما چند وقتی است چیزی دلتنگم می‌کند. چیز خاصی برای گفتن ندارم، این شش ماه انگار در سیاهچاله‌ای فرورفته و بدون اینکه اتفاقی‌ درش same shit, different day...ادامه مطلب
ما را در سایت same shit, different day دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2faella1 بازدید : 90 تاريخ : دوشنبه 17 آذر 1399 ساعت: 5:06

روز دوم فروردین سال 97، زانوی راستم به شکلی الکی، کاااملا الکی پیچید و مدت زیادی درگیرش بودم و هیچ‌وقت هم به طور کامل خوب نشد، اما چند روز بود به طور عجیبی درد می‌کرد و مامان پیشنهاد داد که هرشب، کمی same shit, different day...ادامه مطلب
ما را در سایت same shit, different day دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2faella1 بازدید : 107 تاريخ : پنجشنبه 22 خرداد 1399 ساعت: 20:36

ساالها پیش، به یک بازی آنلاین به اسم جنگ خان‌ها یا خانوارز اعتیاد پیدا کرده بودم که نمی‌دانم هنوز هم هست یا نه، اما آن روزها اعتیادم به قدری شدید بود که حتی یکی از امتحانات آخر ترم دانشگاه را هم از دس same shit, different day...ادامه مطلب
ما را در سایت same shit, different day دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2faella1 بازدید : 117 تاريخ : پنجشنبه 22 خرداد 1399 ساعت: 20:36

"Lyke-Wake Dirge"* شعری مذهبی به زبان انگلیسی قدیمی‌ است که سفر روح از زمین به برزخ و اتفاقاتی که برایش می‌افتد را توصیف می‌کند، این شعر در سال 1686 توسط آقایJohn Aubrey مکتوب شد اما قدمتش به قبل از آن می‌رسد. 

ادامه مطلب
same shit, different day...
ما را در سایت same shit, different day دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2faella1 بازدید : 103 تاريخ : پنجشنبه 22 خرداد 1399 ساعت: 20:36

در هرچیزی استثنایی وجود داره، مثل سطح الزامی شیشه وقتی تمام پنجره‌های یه فضا، روی یه دیوار باشن و فاصلهٔ اون دیوار تا دیوار روبرو بیش از ۴/۵ متر باشه.  منتها این فکر که با خودت بگی من تو فلان چیز است same shit, different day...ادامه مطلب
ما را در سایت same shit, different day دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2faella1 بازدید : 105 تاريخ : پنجشنبه 22 خرداد 1399 ساعت: 20:36

از اتفاقات ترسناک اتاقم، یکی اینکه من پنجره را نمی‌بندم و شوفاژ را باز نمی‌کنم، اما می‌بینم پنجره بسته‌، و شوفاژ باز است.
البته ترس من از موجودات ماورا الطبیعه نیست، آلزایمر زودرس‌ موجود ترسناکتری است...

same shit, different day...
ما را در سایت same shit, different day دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2faella1 بازدید : 109 تاريخ : پنجشنبه 22 خرداد 1399 ساعت: 20:36

باران نم‌نم می‌آمد و من زیر طاق یکی از خانه‌های همسایه منتظر ماشینی که بابا گرفته بود، ایستاده بودم. حسابی دیرم شده بود و حس کردم به برنامۀ سورپرایزی که چیده بودیم نمی‌رسم، و وقتی سوار ماشین شدم و نیم same shit, different day...ادامه مطلب
ما را در سایت same shit, different day دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2faella1 بازدید : 118 تاريخ : پنجشنبه 5 دی 1398 ساعت: 7:36

پدر و مادرمان، تا یک دوره‌ای پدر و مادر ما هستند، و از یک سنی به بعد، ما پدر و مادرِ پدر و مادرمان می‌شویم.  باید مدام حواسمان باشد که زیاد قند و چربی نخورند، روزه نگیرند، با آن پادرد و کمردردشان کار same shit, different day...ادامه مطلب
ما را در سایت same shit, different day دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2faella1 بازدید : 140 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 15:39